دانلود و نقد کتاب
رمان رز کبود به او بگوییـــــــــــــد ، نبودنش و ندیدنــــــــــش سختــــــــــــ بود . . . بگوییــــــــــــد جای خالی اش را ثانیه به ثانیه با تمامـــــــــ تار و پــــودمــ حس می کردمـــــــ . . . ! بگوییــــــــــــد شبـــــــها ، به جای او ، اشک رفیق و همدممـــــ بود . . . !! تمامــــــ خاطره ها ، کلمه به کلمه حرفها ، همه و همه حتی یک لحظه هم رهایمـــــــ نمی کردند . . . ! از برزخ تنهایی ام برایش بگویید ، که چگونه مرا در آتش فاصله سوزاند و خاکستر کرد . . . آه دردهایــــــــــــــــــــــــــــم . . . دردهایم را برایش بنویسید تا بخواند ، بخوانــــــــــــد که درد دارد لبخند زدن و از درون خون گریـــــــــــــه کردن . . . ! بداند که درد دارد سکوت کردن و دم نزدن ! درد دارد روز ها را بدون اون سپری کردن . . . به خــــــــــــــــــــــدا درد دارد . . . ! من گذشتم . . . نــــــبخشیدم . . . تنها از این لحظات گذشتم و فراموش کردم ! بپرسید او چه می کند . . . ؟ فردایش را که وجدانش از خواب بیدار می شود . . . ؟ یا که وجدانش را چه می کند ؟ از احوالاتش بپرسید . . . شکستنِ دل تا چه حد برایش لذتبخش بود . . . ؟ تنها گذاشتن و فراموش کردن تمام عهد ها چقدر او را آرام کرد . . . ؟ راستـــــــــــــی . . . از او بپرسید خدایش را کجای زندگی گم کرده که اینطور بی پــــــــــروا قدم برمی دارد ؟؟ خـــــــــــــدا را کجا گم کرده . . . ؟ کجــــــــــــــا . . . ؟! "سارا زیبایی" وقتی از عاشقانه هایت سخن می گویی ، از دوست داشتن هایت با معشوقه ات . . . از حال و هوای شیرین عشق می گویی . . . و من با تمام وجـــــــــــــــــودم آه می کشم و افســــــــــــوس می خورم . . . ! فکر می کنی کمبود محبت دارم،فکر می کنی به دیگری احتیاج دارم . . . ! کاش می دانستی ، این "آه"این افسوس . . .اینهـــــمه حسرت . . . پشت نقاب گذشته ام پنهان شده است . . .آه می کشم برای گذر زود زمان و حسرت می خورم برای از دست دادن شیرین "ترین"لحظات زندگی ام . . . ! افسوس من ...برای الانِ من است . . . که پــُر شده ام از کینه ... که دیگر مثل تـــــو " دلتنگی"را تجربـــه نمی کنم ... نمی چشم ... چشم انتظار هیچ چیز و هیچ کس نیستـــــم . . . ! هر آنچه احساس می کنم ، کینه است و بغض و نفــــــــــــــرت ! اینها . . . همـــــــــــه . . . . . . حسرت و "آه"مننـــــــد . . .! کمبـــــــود نـــــــــــــــــــــدارم . . . فقط . . . کمی خسته ام . . . !سنگین شده ام،با اینهمه حس تکراری،قدم برداشتن هم برایم مشکل شده است . . . ! آخـــــــــــــر از پا می افتم . . . کینه ام تمـــــــــــــام نمی شود . . . تمامم می کنــــــــــــــــــد . . . ! "سارا زیبایی" ثــــــــــــانیه ها را بگــــــــــویید بایستـــــند ، یک نفـــــر ، اینــــجا ، سخت دلـــــش مـــی خــــواهــــد ، در "زمـــــان" بمــــانـــــد . . . ! "سارا زیبایی" بیا این با هم بودن ها را به باد بسپاریم . . . پر شدیم از خیانت ، لبریزیم از نفرت ! اما . . . نمی دانم چرا هنوز لبهایمان دروغ می گویند . . . بیا این "دوستت دارم"ها را هم به باد بسپاریم ، دیگر میان من و تو "دوستت دارم"واقعی پیدا نمی شود . . . هر دو غریبه شده ایم ، با یکدیگر، با واژه به واژه حرفهای هم غریبه شده ایم . . . ! نگاهمان را دیده ای ؟ یخ زده است، گاه لبریز می شود از خشم و . . . گاه . . . لبریز از اشک . . . ! اشک برای همه آن اعتماد ها ، همه آن خنده هایی که ارزان فروختیمشان . . . ! در امروز خود غرق بودیم، نه آینده را می دیدیم و نه گذشته را به یاد داشتیم .. . ! چه خوش خیال بودیم که فکر می کردیم، در آسمان عشق چه عاشقانه بال می زنیم ! غافل بودیم از اینکه آسمان من و تو ، نه آبی بود و نه ابر داشت . . . ! "سارا زیبایی"
دانلود رمان رز کبود اثر فهیمه رحیمی
بخشی از این رمان :
مات و مبهوت چشم به دهان پسرعمو رسول دوخته بود که داشت با آب و تاب خبر معاون سیاسی شدن آقا نعیم را تعریف می کرد و از او متعجب تر خانم و آقای رازقی بودند که با نگاه ناباور خود به رسول چشم دوخته بودند. نعیم و معاون سیاسی؟! رسول وقتی از سخن باز ایستاد رو به عمویش کرد و پرسید:
ـ شما هم باورتان نمی شود بله؟
عمو گفت:
ـ در کارآیی او که شک نداریم اما چطور بی خبر و بی مقدمه؟
رسول با صدا خندید و گفت:
ـ اگر غیر از این بود جای تعجب داشت. برای نعیم هم شب جادویی به وقوع پیوست و یک شبه معاون شد.
خانم رازقی گفت:
ـ چند روز دیگر هم می شنویم که او با دختری از بزرگان مملکتی ازدواج کرده.
رسول گفت:.....
Design By : Pichak |