دانلود و نقد کتاب
تأثیر عاطفی فراق و طلاق همینگوی بر «تپههایی چون فیل سفید» «تپههایی چون فیل سفید» از آن داستانهایی نیست که شروع، وسط و پایان داشته باشد. همینگوی آنقدر اطلاعات میدهد که خواننده خود نتیجه گیری کند. کل داستان از گفتوگوی دو عاشق تشکیل شده و در پایان خواننده بیشتر سؤال دارد تا جواب. ارنست همینگوی نویسنده بینظیری بود. کسانی که آثار او را مطالعه میکنند در تلاشاند برداشت خود از داستان را بیابند و در پایان، طبیعیتاً دربارهء خود همینگوی و زندگیاش به نتیجهگیریهایی میرسند. همینگوی زندگی سختی داشت، سرشار از سلحشوری و ناکامی. بعضی از این تجربیات مبنای بزرگترین آثار او بوده است. این مقاله تأثیر دوری از پائولین و طلاق از هَدلی را روی این داستان همینگوی تحلیل میکند. قبل از نوشتن «تپههایی چون فیل سفید»، همینگوی و زنش هَدلی و پسرشان بامبی مقیم پاریس شده بودند. در دوران اقامت در پاریس، هدلی و ارنست همینگوی با زنی به اسم پائولین فایفر آشنا شدند. پائولین بیشتر دوست هدلی بود تا همینگوی. در ابتدا چندان توجهی به همینگوی نمیکرد، به نظرش او تنبل بود و تن به کار نمیداد. بعداً این دو عاشق هم شدند و با هم رابطه برقرار کردند. به محض این که هدلی از رابطهشان مطلع شد، همینگوی درخواست طلاق کرد. هدلی به یک شرط با طلاق موافقت کرد: پائولین و همینگوی صد روز از هم دور باشند. بعد از صد روز اگر هنوز عاشق یکدیگر بودند، هدلی با طلاق موافقت خواهد کرد. این دورانِ دوری، تأثیر نازدودنی در زندگی و آثار همینگوی گذاشت. در طول این جدایی، همینگوی دست به کار مجموعهء داستانهای کوتاهی شد به نام "مردان بدون زنان". همینگوی میگوید: «عنوان کتاب اشاره به فقدان تأثیر لطیف رنانه در داستانهاست.» غیر از این مجموعه، یک داستان کوتاه هم به اسم «تپههایی چون فیل سفید» نوشت. داستان با گفتوگوی یک زوج در کافهای در ایستگاه قطار شروع میشود. خواننده زود متوجه میشود که این زوج فقط وقت گذرانی میکنند. با این حال ارجاعات متعددی خواننده را به آنجا میرساند که مصرف الکل برای این دو نوعی نوشدارو است. در پاراگراف آغازین، این زوج از قطار پیاده شدهاند. میخواهند چیزی بنوشند. ممکن است مشروبی بخورند ولی مرد پیشنهاد میکند آبجو بنوشند و تأکید میکند "بزرگ". اینجا نشان میدهد که این زوج با چیزی جدی دست و پنجه نرم میکنند. در پاراگراف 87 که دختر دیگر نمیخواهد حرف بزند، میپرسد که آیا میتواند یک آبجو دیگر بخورد. ماهیت بشر پرهیز از مشکلات است، همین کاری که این زوج میکنند. مردم چرا مشروب میخورند؟ میخواهندخود را به چیزهایی وابسته کنند تا از عهدهء مشکلات بر بیایند. در مورد همینگوی، او در زمرهء بسیاری از نویسندههای الکلی بود. حتی گفته است: «همهء نویسندههای خوب نویسندههای عرقخورند.» به اوضاع و شرایطی که همینگوی این داستان را نوشت که نگاه کنیم میبینیم بسیار افسرده بوده است. به قدری از نظر عاطفی دچار افسردگی شده بود که با خود عهد کرده بود اگر اوضاع عشقیاش تا کریسمس سر و سامان نیابد، خودکشی کند. در مورد طلاق از هدلی، او را گناهکار میدانستند. با انتقاد و طرد پدر و مادرش مواجه شده بود. والدینش کارهای ادبی او را تأیید نمیکردند. مادرش حتی دربارهء یکی از آثار او گفته بود «یکی از کثافتترین کتابهای سال.» داستان حاکی از آن است که به عقیدهء آمریکایی و جیگ بچهدار شدن، در رابطهشان مساله ایجاد میکند. باوجودی که هر دو موافقاند که بچه مشکل آفرین است، استدلالهایشان بسیار متفاوت است. تصویرپردازی و گویشی که در این داستان توصیف شده است، از لحاظ تأثیر گذاری بر تفاوت بنیادی استدلال این دو است. چشمانداز همینگوی با لحن گفتوگوها تغییر میکند. در یک صحنه، یک طرف ایستگاه ِ قطار دیده میشود که خشک و بیآب و علف است، در حالی که در طرف دیگر مزرعه غلات است و پر درخت. علاوه بر چشمانداز، گفتوگوها اینطور نشان میدهد که اگر سقط انجام شود دوباره خوشبخت خواهند شد. در پاراگراف 50 مرد میگوید «تنها چیزی که ناراحتمان میکند همین است. این تنها چیزی است که ما را غصهدار کرده.» وقتی همینگوی عاشق پائولین شد، میخواست به زندگی زناشوییاش با هدلی ادامه بدهد. عاشق هر دو بود و دلش میخواست هر دو را برای خود نگه دارد ولی میدانست که حفظ ارتباط توام با خوشبختی غیر ممکن است. بازی روزگار آن که مثل سقط جنین نمادین، اینجا هم فرد باید بالاخره انتخاب کند. این انتخاب تقریباً شبیه اولتیماتوم بود. اگر "کورتاژ" انجام نشود، خیلی ساده، رابطه هم به انتها میرسد. از طرفی، به خواننده این احساس دست میدهد که رابطهء جیگ و آمریکایی بدون موضوع سقط هم به مشکل برخورده بوده است. هم در داستان و هم در زندگی ِ همینگوی، یکی از آنها باید برود. همینگوی در طول آن صد روز فراق، نامهای به پائولین نوشت و جدایی را با سقط جنین مقایسه کرد. نوشت: «به نظرم وقتی دو نفر همدیگر را بینهایت دوست دارند و در همه حال به هم احتیاج دارند، و بعد از هم دور میشوند، عملکرد این وضع به همان بدی سقط جنین است.» دید همینگوی نسبت به زنان مبهم است. از طریق زنانی که همینگوی جذبشان میشد و فرمانبرداری کاراکترهای زن داستانهای او، میشود به دید او پی برد. همینگوی تمایل داشت مدام همسر عوض کند. بعضیها حتی عقیده دارند که همینگوی از سر نیاز مالی سراغ رابطه با زنان میرفت. او به بسیاری از دوستانی که کمکش کرده بودند، پشت کرد. هَدلی، که همینگوی او را ساده و بیتجربه توصیف کرده است، بعد از آنهمه حمایت مالی و وفاداری نسبت به همینگوی، باید احساس خیانتدیدگی کرده باشد. هدلی فقیر نبود ولی به ثروتمندی پائولین هم نبود. هدلی از اندوختهای که داشت در جهت حمایت مالی از همینگوی استفاده کرد. او مدعی بود که همینگوی هرگز بدون او نمیتوانست به جایی برسد. وقتی دنبال معنی "فیل سفید" میگردید، یک معنی آن، چیز کم ارزش یا بیارزش است. اگر همین معنی را در مورد ارتباط هدلی و همینگوی به کار ببریم، الگوی مشابهی را دنبال خواهد کرد. که او دیگر برای همینگوی ارزشی نداشت. معنی دیگر "فیل سفید" آن است که موضوع برای صاحبش دیگر ارزشی ندارد ولی برای دیگران ممکن است با ارزش باشد. در این داستان کوتاه، کاملاً واضح است که موضوع نگهداشتن بچه، برای یکی از طرفین بسیار مهمتر از آن یکی دیگر است. دختر منفعل است و ظاهراً میگذارد آمریکایی برای هر دو تصمیم بگیرد. در پاراگراف 58 دختر میگوید: «و اگر این کار را بکنم تو خوشحال میشی و همه چیز مثل سابق میشه و تو دیگر من را دوست میداری؟» همچنین در پاراگراف 68 میگوید: «آها، آره، ولی من نگران خودم نیستم. این کار را میکنم و بعد هم همه چیز درست میشه.» به نظر تصمیم جیگ در مورد سقط جنین روشن نیست. این دو اظهار نظر حکایت از آن دارد که جیگ دیگر پیامد این وضعیت را فهمیده است، انگار که از پیش برایش تعیین شده باشد. پائولین نیز به سناریوی مشابهی تن داده بود الا این که او بیشتر مطابق طرح کلی ِ استیصال ِ ناشی از ترس از دست دادن همینگوی عمل میکرد؛ «او برای مادر بودن ساخته نشده بود، همیشه تحت فشار بود که انتخاب کند که با همینگوی باشد یا با بچهها. او ارنست را انتخاب کرد، تلاش کرد او را از دست ندهد، و بچههایش را اغلب با پرستار ول میکرد، یا پیش پدربزرگ و مادربزرگشان در پیگوت میگذاشت یا پیش خاله ویرجینیا بودند» (وبستر). به نظر بسیاری از خوانندگان آثار همینگوی، او مردی لوس و بینهایت خود محور بود. این داستان دو دیدگاه را بررسی میکند، یکی از دید آمریکایی دیگری دید دختر. همینگوی و آمریکایی در ویژگیهای شخصیتی اشتراک دارند. کاملاً مشخص است که فقدان معاشرت با زنان تا حدودی در پس ِخلق «تپههایی چون فیل سفید» قرار گرفته است. برای فهم کامل این داستان، دانستن تاریخچهء زندگی همینگوی و موضوعاتی که در زمان نوشتن داستان با آن سر کله میزد اهمیت دارد. با خواندن این داستان، خواننده در مورد شخصیت همینگوی و مضمون جنجالیاش، شناخت پیدا میکند. منبع:سایت جن و پری بختک از دید علمی علت ایجاد " بختک " فلج خواب -بختک فلج خواب(sleep paralysis) به حالت ناتوانی درانجام حرکات ارادی حین خواب اطلاق می شـود.فلج خواب یـک تـجربـه ی دلــهره آور و هراس انگیزمی بـاشد. فـلـج خـواب اغـلب اوقات هنگام بیدارشـدن از خـواب و یـا در مـوارد نـادر در لحظه ی بهخـواب رفتن رخ میدهد. فلج خواب از چند ثانیه تاچـند دقیـقه بـه طـول می انجامد. 25 تا 30 درصدجـمعیت کشـور حـداقل یکبار در طول زندگی خوداخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه کرده اند. فلج خوابمیتواند در هر سنی روی دهد. علایم فلج خواب: 1- ناتوانی در حرکت دادن تنه، دستها و پاها و صحبت کردن (فرد از فرط ترس میخواهد فریاد بکشد و برای بیدار شدن تقلا میکند، اما گویی تلاش وی بی نتیجه است). 2- فلج تمام و یا بخشی از عضلات اسکلتی ی بدن. 3- احساس خفگی و نزدیک بودن زمان مرگ (گویی موجودی روی قفسه سینه ی شما قرار گرفته است). 4- وحشتزدگی و اضطراب. 5- توهمات خواب(hypnagogic hallucinations): به توهمات شنیداری، دیداری و لمسی ی رویا مانند اطلاق میشود. احساس حضور یک انسان دیگر در اتاق، احساس فشردگی در قفسه سینه، دیدن سایه ی افراد، دیدن منبع نورانی، شنیدن صدای افراد، شنیدن صدای قدمهایی که نزدیک میشوند، دیدن شبح، تجربه خروج از بدن، احساس شناور شدن در هوا، شنیدن صدای بازو بسته شدن درها. تصورات غلط نسبت به فلج خواب و یا بختک: آزار و اذیت توسط جن، شیطان، دیو و یا موجودات فرازمینی، و یا اشتباه گرفتن آن با تجربه خروج از بدن. علت ایجاد فلج خواب: عوامل ژنتیکی، اضطراب و استرس، اختلال هراس و اختلال در نظم خواب را در پیدایش فلج خواب دخیل میدانند. مکانیسم ایجاد فلج خواب: در طی خواب در مرحله ی حرکات سریع چشم(REM)، یعنی مرحله ای که رویا بینی در آن روی میدهد، مغز انتقال سیگنالهای عصبی بسوی عضلات اسکلتی (به استثنای عضله دیافراگم و عضلات چشم) را مسدود و متوقف میسازد، تا شما رویاهای خود را برون ریزی نکنید (یعنی مثلا وقتی خواب میبیند در حال دویدن هستید، از رختخواب بلند نشوید و شروع به دویدن نکنید). هنگامی که شما قصد دارید از خواب بیدار شوید، مغز مجدداً کنترل عضلات را به دست میگیرد. اما گاهی اوقات قبل از اینکه مغز کنترل عضلات اسکلتی را بدست گیرد و عضلات از حالت فلج بودن خارج گردند، شما هشیاری خود را باز می یابید. که نتیجه ی آن احساس هراس آور فلج بودن بدنتان خواهد بود. نقطه ی مقابل این عارضه زمانی است که برخی افراد هنگام رویا دیدن دستها و پاهای خود را تکان میدهند و یا در موارد شدید تر دچار خوابگردی میشوند. چه چیزهایی احتمال تکرار فلج خواب را افزایش میدهند: 1-کسانی که بطور طاق باز و رو به پشت میخوابند بیشتر به فلج خواب دچار میشوند. 2-برنامه ی خواب نامنظم و محرومیت از خواب. 3-افزایش استرس و اضطراب. 4-تغییرات ناگهانی در سبک و یا محیط زندگی. 5-مصرف قرصهای خواب آور و آنتی هیستامینها. چگونه هنگام تجربه فلج بدن خود را از این وضعیت هراس آور خلاصی بخشیم: 1-سعی کنید انگشتان دست و یا پای خود را تکان دهید. 2-چشمان خود را به شدت تکان دهید، به دنبای آن پلکها و سر خود را. 3-سعی کنید وضعیت خروج از بدن را در خودتان القا کنید. درمان فلج خواب: فلج خواب یک اختلال خواب بی خطر است. تنها با رعایت اصول بهداشت خواب، خودداری از طاق باز خوابیدن و کاهش استرسها و هراسها میتوان تکرار آن را به حداقل رساند. افرادی که هفته ای یکبار به فلج خواب دچار میشوند لازم است تحت درمان دارویی (مصرف ضد افسردگی ها) قرار گیرند خبرگزرای دانشجویان ایران isna منبع : پایگاه اطلاع رسانی تبیان روشهایی برای کاهش استرس در محیط کار 1- علائم هشدار دهنده ی استرس زا را تشخیص دهید و برای رفع آن اقدام کنید . 2- از صحبت راجع به مواقعی که دچار استرس هستید نترسید . 3- وقتی دچار استرس هستید آرام قدم بزنید ، این امر می تواند آرامش و سلامتی شما را باز گرداند . 4- از بردن کارهای اداری به منزل خودداری کنید . 5- سعی کنید متوجه هر گونه تغییر در الگوهای غذایی و نوشیدنی خود باشید . 6- به رؤسا حقیقت را بگویید ، از گفتن اتفاقات موجود در دفترتان به مدیر شرکت نهراسید . 7- وقتی فکر کردید که کار زیادی دارید ، حداقل یکی از آنها را به دیگری واگذار کنید . 8- از روش زندگی افرادی که استرس ندارند الگو بگیرید . 9- از انجام کار در آخر هفته یا دیر وقت پرهیز کنید . 10- اگر دچار سردرد یا بی خوابی هستید به دکتر مراجعه کنید . 11- از هر چیزی که به شما کمک می کند تا به آرامش برسید نکته برداری کنید . 12- از خود بپرسید آیا دیگران کار با شما را استرس زا می دانند ؟ 13- احساس خود را از لحظاتی که دچار استرس شـَدید هستید در یک دفترچه ، یادداشت کنید . 14- چیزی را که می خواهید ، بخرید و از آن لذت ببرید ؛ اما خرید را برای خود یک عادت نکنید . 15- از مدت زمان سفرهای بین شهری و درون شهری تا رسیدن به محل کار ، جهت برنامه ریزی روزانه یا استراحت کوتاه استفاده کنید و کار بیشتری انجام ندهید . منبع : پایگاه اطلاع رسانی تبیان وسواس چیست و چگونه آن را درمان کنیم؟ روانکاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مى کنند و آن را حالتى مى دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده اى خاص، که اغلب وهم آمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مى گیرد، آنچنان که اختیار و اراده را از او سلب می کند و بیمار را وامى دارد که حتى رفتارى را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگى کار یا افکار خود آگاه است اما نمى تواند از قید آن رهایى یابد. وسواس به صورت هاى مختلف بروز مى کند و در بیمار مبتلاى به آن این موارد ملاحظه مى شود: اجتناب؛ تکرار و مداومت؛ تردید؛ شک در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطى؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت. وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مىکند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پدید مىآید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى که خود بیمار به ستوه مىآید. انواع وسواس: وسواس هایى که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تأثیر قرار می دهد و احاطه شان مى کند معمولاً به صورت هاى زیر است: وسواس فکرى: اندیشه درباره بدن: رفتار حال یا گذشته: در رابطه با اعتقادات: گاهى فکر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرتهاى اعتقادى فراهم مى سازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را به خود مشغول مى دارد. اندیشه افراطى: - وسواس عملى: شستشوى مکرر: مردم برحسب عادت تنها همین امر را وسواس مى دانند و این بیمارى نزد زنان رایجتر است. رفتار منحرفانه: دقت وسواسى: شمردن: راه رفتن: - وسواس ترس: وسواس الزام: وسواس در چه کسانی بروز می کند؟ الف) در رابطه با سن ب) در رابطه باهوش: ج) در رابطه با اعتقاد: د) در رابطه با شخصیت و محیط: گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منعهاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت خوش و میمونى داشته باشد. مسئله شخصیت را اگر با دامنه اى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که این امر حتى در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس برخلاف بیمارى هیسترى است (که اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مىشود)، و در جوامع به ظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم به میزانى قابل توجه دیده مىشود. ریشههاى خانوادگى وسواس الف) وراثت: ب) تربیت : 1- دوران کودکى:اعتقاد گروهى از محققان این است که پنجاه درصد وسواسهاى افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران کودکى پایه گذارى شده و تاریخچه زندگى آنها حاکى از دوران کودکى ویژهاى است که در آن کشمکشها و مقاومتها و سرسختىهاى فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است. 2- شیوه تربیت:در پیدایش و گسترش وسواس، براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العادهاى را باید قایل شد. بررسی ها نشان مى دهد مادران حساس و کمال جو به صورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى کنند و مخصوصاً والدینى که رفتار طفل را براساس ضابطه خود به صورت دقیق مى خواهند و انعطاف پذیرى کمترى دارند در این زمینه مقصرند. تربیت خشک و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن کودک به صورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است. 3- تحقیر کودک:عدهاى از بیماران وسواسى کسانى هستند که دائما این عبارت به گوششان خورده است که: آدم بى عرضهاى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، به درد زندگى نمى خورى... و از بابت عدم لیاقت خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد سرکوفت شنیده و تنبیه شدهاند. این گونه برخوردها بعداً زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آنها فراهم کرده است. 4- ناامنىها: پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند برخى از آنها که دوران حیات کودکى آشفتهاى داشته و با ترس و ناامنى همساز بودهاند بعدها به چنین بیمارى دچار شدهاند. آنها در مرحله کودکى وحشت از آن داشته اند که نکند کار و رفتارشان مورد تأیید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران کودکى براى راضى کردن مربیان خود مى کوشیدند و سعى داشتهاند که دقتى افراطى درباره کارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریک بینى و موشکافى وارد شوند. 5- منعها: گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منعهاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت خوش و میمونى داشته باشد. 6- خانواده افراد وسواسى: بررسی ها نشان دادهاند: - اغلب وسواسى ها والدین لجوج داشته اند که در وظیفه خواهى از فرزندان، سماجت بسیار نشان مى دادهاند. - ایرادگیر و عیب جو بودهاند؛ اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى دیدند، آن را به رخ فرزندان مى کشیدند. - خسیس و ممسک بودهاند به طورى که کودک براى دستیابى به هدفى ناگزیر به اصرار بوده است و بالاخره افرادى کم گذشت، طعنه زن، و ملامتگر بودهاند و کودک سعى مى کرده خود را در حضور آنها دائماً جمع و جور کند تا سرزنش نشود. درمان : 1- تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یک منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است که اولیاى بیمار مى توانند به آن اقدام کنند. 2- تغییر شرایط زندگى:از شیوههاى درمان این است که زندگى بیمار را به محیطى دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطى کشاند که در آن مسئله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد. بررسی هاى تجربى نشان مى دهند که در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى تغییر خانه و محل کار و زندگى، بهبود کامل حاصل مىشود. 3- ایجاد اشتغال و سرگرمى: تطهیرهاى مکرر و دوبارهکارىها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصت کافى براى انجام آن در خود احساس مى کند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امکان سرگرمى او زیادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یکى پس از دیگرى او را وادار خواهد کرد که نسبتبه برخى از امور بىاعتماد گردد، از جمله وسواس. 4- زندگى در جمع:فرد وسواسى را باید از گوشه گیرى و تنهایى بیرون کشید. زندگى در میان جمع خود مىتواند عاملى و سببى براى رفع این حالت باشد. ترتیب دادن مسافرت هاى دسته جمعى که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصاً در افرا کمرو مؤثر است5- شیوههاى اخلاقى: رودربایستىها و ملاحظات فیمابین که هر انسانى به نحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى شود. طرح سؤالات انتقادى توأم با لطف و شیرینى، به ویژه از سوى کسانى که محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند و البته باید سعى بر این باشد که «انتقاد» به «ملامت» منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که مى تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بى معنى است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد. 6- تنگ کردن وقت: بیش از این هم گفته ایم که گاهى تن دادن به تردیدها ناشى از این است که بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت ببیند و براى درمان ضرورى است که در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ کنند. در چنین مواردى لازم است با استفاده از فنون و شیوههایى او را به کارى مشغول دارید و به امر و وظیفه اى وادار نمایید تا حدى که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است سریعاً انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه اى در مواردى مىتواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد. 7- زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردى براى درمان بیمار چارهاى نداریم جز این که به او القا کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى که او آن را نجس مى داند و یا با دست و بدنى که او تطهیر نکرده مى شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان کارى را که از آن مى ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورتی است که در مى یابد هیچ واقعه اى اتفاق نمى افتد. شیوههاى اصولى در درمان وسواس: گاهى لازم است که بیماران را در مؤسسات روان پزشکى یا در بیمارستانها به طرق روانکاوى و رواندرمانى درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است؛ به ویژه که شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است. ب) روان درمانى: این هم نوعى درمان است که توسط روانکاو یا روان شناس صورت مى گیرد و آن یک همکارى آزاد بین بیمار و درمان کننده مبتنى بر اعمال متقابل است که براساس روابطى نسبتاً طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش مى رود. درمان اختلال به صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى که قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مى گیرد. در این درمان گاهى هم ممکن است از دارو استفاده شود. البته اصل بر این است که براساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه براى یک تحول درونى فراهم شود. اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبهها توجه نشود امکان اصلاح و درمان نخواهد بود: الف - اصلاح محیط: و غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاکم بر جنبه هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرت ها، فعالیت هاى تفریحى، گردش ها، تلاش هاى جمعى، مشارکت ها در امور،... است. ب - ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است، داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق به جانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و... است. ج - روانکاوى و روان درمانى: که در آن تلاشى براى ریشه یابى، ایجاد زمینه براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود، گشودن عقدهها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشاء اختلال خود، القائات لازم و... است. دکتر علی زاده
کار زیاد، ناکارتان نکند بسیاری از افراد تحت تاثیر استرس شدید، توانایی خود را در تصمیمگیریها از دست میدهند و نمیتوانند اولویتهای خود را در زندگی ارزشیابی کنند و در نتیجه شدیدا حواسپرتی پیدا میکنند. این موضوع یکی از موارد به زانو درآمدن به شمار میرود. هنگامی که فرد در مواجهه با استرسها و مشکلات زندگی به زانو درمیآید، اغلب نوعی حس بیتوجهی، بیاعتنایی و رفتارهای خطرناک در او بروز میکند. این حس در تمام انسانها، از افراد مشهور و معروف گرفته تا افراد عادی، به وضوح قابل مشاهده است. اختلالی موسوم به مسئولیتپذیری مزمن، یکی از عارضههای جانبی به زانو درآمدن است. افراد مبتلا در این حالت، از نظر ذهنی و بدنی، از زندگی و فشار کاری خود به تنگ میآیند و دیگر برای لحظهای هم حاضر نیستند آن را تحمل کنند. علایم این اختلال اغلب با گفتههایی از این دست همراه است: «خیلی کار روی سرم ریخته و هیچکس دیگری جز خودم نمیتواند آنها را به درستی انجام دهد.» این مشکل به طور بارز در کارهای طاقتفرسا به وجود میآید و افراد سختکوشی که از نظر عاطفی یا بدنی خسته میشوند، به ناچار چنین مشکلی را متحمل میشوند. بنابراین هنگامی که نتوانید در برابر تعهدات و مسئولیتهای جدید جواب «نه» بدهید یا اینکه برای مدت زمان طولانی تحت فشار کاری قرار گرفته باشید، احتمال زیادی وجود دارد که به زانو درآیید. اگر شما هم با خواندن این مطلب احساس میکنید که در معرض خطر «از پا در آمدن» قرار دارید، راهکارهای زیر به شما کمک میکند تا بتوانید خود را با شرایط موجود وفق دهید و به شرایط مطلوب نزدیک شوید: 1- اهداف خود را از نو ارزیابی کنید و آنها را دوباره اولویتبندی کنید. 2- خواستههای خودتان را سازماندهی کنید و ببینید کدام یک از آنها برای رساندن شما به اهدافتان از اهمیت بیشتری برخوردار است. 3- تواناییهای خود را برای آسانتر کردن هر چه بیشتر مسیر یا همان رسیدن به خواستههایتان معین کنید. 4- عوامل استرسزا در زندگی، محیط کار و خانواده را شناسایی کنید. برای این کار میتوانید از حمایت دوستان، اعضای خانواده و مشاور برخوردار شوید و استرس خود را کاهش دهید. 5- مطمئن شوید که شیوه زندگی سالمی را دنبال میکنید، بنابراین به اندازه کافی بخوابید و آنقدر استراحت کنید تا سطح انرژی بدن را در حد مطلوب نگه دارید. همچنین غذاهای سالم مصرف کنید و رژیم غذایی متعادلی را دنبال کنید، زیرا رژیم غذایی ناسالم موجب میشود تا احساس خوبی نداشته باشید. فعالیتهای متعدد مانند تفریحات آرامبخش را تجربه کنید تا جسم و ذهنتان از مشکلات برای مدت زمانی هر چند کوتاه دور شود. 6- اگر در یک مدت زمان معین، انگیزههای خود را بیش از اندازه درباره کاری که انجام میدهید از دست دادهاید، یک وقفه موقتی به خودتان بدهید و برای مدتی دست از کار بکشید. 7- اگر در مراحل آخر خستگی قرار دارید و بیش از پیش از پای درآمدهاید و احساس بیانگیزگی شما بسیار زیاد شده است و هیچ تمایلی به کار خود ندارید، از روانشناس یا روانپزشک کمک بگیرید. دکتر محمدمهدی قاسمی (همکار تبیان) - روانپزشک
فلج خواب یا به اصطلاح عموم " بختک " با زمینه ژنتیکی در نتیجه استرسهای روزمره به وقوع می پیوندد و هیچگونه عارضه جسمی در پی ندارد.
تشریح چگونگی فلج خواب یا بختک
دقیقا پیش از خواب طبیعی و یا هنگام بیدار شدن بامدادی و هنگامی که فرد دراز کشیده حالتی موسوم به فلج خواب رخ می دهد که در آن فرد برای چند ثانیه ( گاهی تا چند دقیقه ) مطلقا قادر به حرکت نیست ولی در عین حال نسبت به کلیه وقایع اطراف خود آگاه است .
می توان با لمس بدن فرد یا صدا کردن اسم او، وی را از این حالت خارج کرد. در ضمن گاهی اوقات فرآیندهای ذهنی خواب در زمان فلج خواب بروز می کند و فرد حتی ممکن است در حالت بیداری و فلج، رویا ببیند که اکثر این رویاها هشدار دهنده و ترسناکند.
به طور یقین می توان گفت ؛ که فلج خواب در اثر ناهنجاری مغزی ایجاد می شود که در آن مکانیسمهای عصبی، در زمانی نامناسب فعال شده اند.
خواب چنین افرادی به جای آنکه با امواج آهسته مغزی ( آلفا) آغاز شود مستقیما وارد مرحله عمیق می شود و این بدین معناست که فرد مبتلا به فلج خواب، خواب سبک یا به اصطلاح چرت زدن را تجربه نمی کند.
فلج خواب یک اختلال ژنتیکی است و تقریبا کلیه افراد مبتلا دارای ماده ویژه ای در خون به نام HLA-DR2 هستند. در ضمن فلج خواب هیچ عارضه جسمی ایجاد نکرده و با اضطراب و استرس تشدید می شود.
لازم به ذکر است عارضه مذکوربا داروهایی از قبیل ایمی پیرامین و آمفتامینها به طور موفقیت آمیزی درمان می شود.
وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده از غیرعادى و نابهنجار بودن رفتار خود آگاه است. روان شناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى نِوروزهاى شدید مى دانند که تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب می کند و او را در سازگارى با محیط دچار اشکال مى سازد و این عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشکار است.
علائم دیگر: در مواردى وسواس به صورتِ خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جایى، درآوردن جامه خود، بیقرارى، بهانه گیرى، بى خوابى، بدخوابى، بى اشتهایى،... متجلى مى شود آنچنانکه به اطرافیان فرد این احساس دست مى دهد که نکند وی دیوانه شده باشد.
این وسواس به صورت هاى مختلف خود را نشان مى دهد که برخى از نمونه هاى آن به شرح زیر است:
بدین گونه که بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فکرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه مى کند و در صدد به دست آوردن دارویى جدید براى سلامت بدن است.
مثلاً در این رابطه مى اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عمل مى شود آیا درست مى اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا؟
گاهى وسواس در مورد امرى به صورت افراط در قبول یا رد آن است با این که بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى به صورتى است که گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط مى سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد مى کند بدون این که آن مسئله کوچکترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد؛ مثلاً در رابطه با دارویى عقیدهاى افراطى پیدا مى کند به گونه اى که طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مىداند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه اى دست نیابد.
وسواس عملى به شکل هاى گوناگون خود را بروز مى دهد که ما به نمونه ها و مواردى از آن اشاره مى کنیم :
جلوه آن در مواردى به صورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مى شود که هیچ گونه نیاز مادى ندارند.
نمونه اش را در منظم کردن دگمه لباس و... مى بینیم و وضعیت فرد به گونه اى است که گویى از این امر احساس آرامش مى کند.
شمردن و شمارشها در مواردى مى تواند از همین قبیل به حساب آید مثل شمردن نردهها با اصرار بر این که اشتباهى در این امر صورت نگیرد.
گاهى وسواسها به صورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه مى رود و اصرار دارد که تعداد قدم ها معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
صورت هاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى - ترس از مرگ - ترس از دفع - ترس از محیط محدود - ترس از امرى خلاف اخلاق - ترس از تحقق آرزو.
در این نوع وسواس، فرد نمى تواند خود را از انجام عمل و یا فکرى بیرون آورد و در صورت رهایى از آن فکر و خوددارى از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
تجارب حیات عادى افراد نشان مىدهد که وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مىکند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پدید مىآید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى که خود بیمار به ستوه مىآید.
بررسی هاى علمى نشان دادهاند که وضع هوشى افراد وسواسی در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسىهایى که داراى هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند بسیار کم هستند؛ بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کم هوشى شان شود.
تجارب نشان دادهاند آنهایى که در زندگى شخصى حساسترند امکان ابتلایشان به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانى که والدینشان معمولاً محکومشان مى کنند این بیمارى بیشتر دیده مى شود.
پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند که شخصیت والدین و حتى صفات ژنتیکى، روابط همگن خویى و محیطى در این امور مؤثرند؛ به همین نظر وسواس در بین دوقلوهاى یکسان بیشتر دیده مى شود تا در دیگران، اگرچه ریشه هاى اساسى و کلى این امر کاملاً مشهود نیست.
در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذکر شده که اهم آنها عبارت اند از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابتها، منعها و... که در اینجا به مواردى از آن اشاره مى کنیم.
تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است که حدود چهل درصد وسواسی ها، این بیمارى را از والدین خود به ارث بردهاند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قایل شدهاند، انتقال زمینههاى عصبى مى تواند ریشه و عاملى در این راه باشد.
در این مورد مباحثى قابل ذکرند که اهم آنها عبارت اند از:
براى درمان مى توان از راه و رسم ها و وسایل و ابزارى استفاده کرد که یکى از آنها تغییر محیطى است که بیمار در آن زندگى مىکند.
الف) روان پزشکى: اگر رفتار و یا عمل وسواسى شدید شود نیاز به متخصص روانى و درمانگرى است که در این زمینه اقدام کند. کسى که تعلیمات تخصصى و تحصیلى اش در روان پزشکى او به او اجازه مى دهد که براى شناخت ریشه بیمارى و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینکه در زمینه ریشهیابىها کار و تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود 300-200 ساعتى هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایى تجویز کنند و یا شیوههاى دیگرى را که براى درمان لازم مى بینند به کار گیرند.
Design By : Pichak |