سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب

دست نوشته های مهاتماگاندی!

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d1/Portrait_Gandhi.jpg/200px-Portrait_Gandhi.jpg

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم

من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم
من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم
چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است
و تو هم به یاد داشته باش: من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام
منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند
لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى
و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه
ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى
می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم
می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم
چرا که ما هر دو انسانیم
این جهان مملو از انسان‌هاست
پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد
تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند
حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند
دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى
من قابل ستایشم، و تو هم
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت
اما همگى جایزالخطا
نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند .


نوشته شده در یکشنبه 89/12/1ساعت 1:5 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

http://www.dovechristiancounseling.com/Free-Woman.jpg

 

من دلم می خواهد یک زن باشم... یک زن آزاد...

یک زن آزاده من متولد می شوم، رشد می کنم تصمیم می گیرم و بالا می روم.

من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم. من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!

ـ من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم –قرمز، زرد، نارنجی، برای خودم آرایش می کنم- گاهی غلیظ، می­رقصم- گاه آرام، گاه تند، می­خندم بلند بلند بی ­اعتنا به اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر... برای خودم آواز می­خوانم حتی اگر صدایم بد باشد و فالش بخوانم، آهنگ می­زنم و شادترین آهنگ­ها را گوش می­دهم. زن درون من یک موجود مستقل است. نه به دنبال تکیه­ گاه می­گردد که آویزش شود، نه صندلی که رویش خستگی در کند و نه نردبان که از آن بالا برود. زن درونم به دنبال یک همسفر است، یک همراه، شانه به شانه. گاه من تکیه گاه باشم گاه او. گاه من نردبان باشم ، گاه او. مهر بورزد و مهر دریافت کند.

زن درون من کارگر بی­مزد خانه نیست که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد و دست­هایش همیشه بوی پیاز داغ؛ که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد. روزها بشوید و بساید و عصرها جوراب­ها و زیرپوش­های شوهرش را وصله کند . زن درونم این­ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد بانو!!! در خانه من کسی گرسنه نیست ، بچه­ها بوی جیش نمی­دهند، لباس­ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛ اگر عشق باشد، زندگی  هست!

من یک زنم ... نه جنس دوم... نه یک موجود تابع... نه یک ضعیفه ... نه یک تابلوی نقاشی شده، نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی، نه یک کارگر بی­مزد تمام وقت، نه یک دستگاه جوجه کشی.

باور داشته باش من هم اگر بخواهم می­توانم خیانت کنم، بی­ تفاوت و بی­ احساس باشم، بی­ ادب و شنیع باشم، بی­ مبالات و کثیف باشم. اگر نبوده­ ام و نیستم ، نخواسته ­ام و نمی­خواهم. آری؛ زن درونم عشق می­خواهد و عشق می­ورزد، احترام می­خواهد و احترام می­گذارد. من به زن وجودم افتخار می­کنم، هر روز و هر لحظه ... من به تمام زنان آزاده و سربلند دنیا افتخار می­کنم و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می­بینند.


نوشته شده در شنبه 89/11/30ساعت 8:5 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

http://nazer110.files.wordpress.com/2010/10/quran.jpg

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است .

 قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،‌یکی به خود میبالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

 قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...

  قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند . خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو . آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم 


نوشته شده در چهارشنبه 89/11/13ساعت 3:53 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

http://www.naturephoto-cz.com/photos/birds/little-owl-159.jpg

جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند. خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغتماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است وطعم حقیقت تلخ....


نوشته شده در جمعه 89/11/1ساعت 9:5 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |




هنوز باید زیست، باید زیست...



باید گام بردارم
بخوانم شادمان در راه
شعر امیدواری را...

هنوز بنگر،عشق میبارد
به یاد سینه ام مانده
و در جانم
شکوهی هست
که از آن میتوانم تا خدا راه بپیمایم
کمی همت،
کمی هم دوستی با عشق
گاهی لحظه ای آرام
غرق در سکوت
سرشار از خدا بودن
نمی بینم از این بهتر
زمانی را
که با امید جانم را به خدا بسپارم
هنوز غصه اینجا هست
اما سعی در آن دارم
بخوانم شادمان درراه
شعر روشن امیدواری را
...
هنوز وقت رویش هست


نوشته شده در سه شنبه 89/10/7ساعت 10:52 صبح توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak